حریر

حدیث نفس یک جوان بی پناه

حریر

حدیث نفس یک جوان بی پناه

صدا،سکوت و دیگر هیچ

یا لطیف

۱. مدتهاست که یک سوال را با خودم مرور میکنم : آیا ما فرصت و توان ایجاد زندگی بر مبنای علایق خود را داریم یا باید تن به اجبار زندگی کردن بدهیم ؟ پاسخ به این سوال بستگی به روحیه و نحوه نگرش شخص به خود مقوله زندگی دارد اما قطعا ظرفیت مقابله با چالشهای زندگی برای همه یکسان نیست . من هیچوقت با اجبار سر سازگاری نداشتم و با هر نوع تحمیل جنگیدم . من معتقدم انسان باید در مسیر آرمانها و خواسته هایش حرکت کند که اگر غیر از این باشد در برابر خود مغلوب میشود . من با این باور سالهاست که نفس میکشم .

2. با وجود این نگرش در من ، هیچوقت به آرمانهایم در زندگی نرسیدم . همیشه از قدم برداشتن در راه علایقم بازماندم و از ترس آینده در حال متوقف شدم . امروز مانده ام منتظر تا کی این قاعده دگر شود .

3. به تعبیر زیبای احمد شاملو " ما بی چرا زندگانیم "

برای دلتنگی

یا لطیف

1. برای گفتن و نوشتن باید آمادگی ذهنی و روحی داشته باشی . ولی من، الان، هیچ روحیه ای برای اینکار ندارم . تنها عاملی که باعث شده این مطلب رو بنویسم دلتنگی این روزهاست . دلتنگی هم میتونه انگیزه ای برای نوشتن باشه . منتها نمی دونم این دلتنگی به این نوشته و به مخاطب منتقل میشه یا نه؟

2. نوروز هم بی سر و صدا رفت.برای بعضی ها بهترین لحظات بود و برای بعضی دیگر بدترین. جاده های کشور هم مثل سالهای قبل قربانی گرفت . عمری که با تصادف جاده ای در نوروز به آخر میرسه ارزشی برای این همه خون دل خوردن داره ؟


3.   در دایره ای کامدن و رفتن ماست       آن را نه بدایت نه نهایت پیداست

کس می نزند دمی در این معنی راست   کاین آمدن از کجا و رفتن به کجاست