حریر

حدیث نفس یک جوان بی پناه

حریر

حدیث نفس یک جوان بی پناه

روز وصال

یا لطیف


۱. بالاخره همت بر رخوت فائق آمد و ایام فراق از "حریر" به آخر رسید. راز آنچه که در این مدت بر من رفت را می پوشانم و اسرار را عیان نمی کنم. رازی که در شخصی ترین حالات درونی ریشه دارد و عقل حکم می دهد که نهفته باشد.

"مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز    ور نه در مجلس رندان خبری نیست که نیست"

مدتی از سلامتی جسمانی دور بودم که این وضعیت البته برایم تبدیل به عادت شده است. به تعبیر نیچه:" اندکی سلامتی گاه و بی گاه ، بهترین درمان بیمار است." فعلا ، تا اطلاع ثانوی ، خوبم. اما نمی دانم چرا سلامتی همچون بیماری مسری نیست؟

۲. مطالعه مطلب " برای پدر،با یک روح بزرگ " در وبلاگ "دم" ، من را هم به صرافت گفتن از پدرم انداخت. مردی که بی هیچ مبالغه ، در راه زندگی متحمل سختی های فراوان شده اما نلرزیده ، با چالشهای بی شمار روزگار ستیز کرده اما نترسیده ، و در تقابل با لحظات تیره ی دلتنگی ، ننشسته ، که ایستادن را به ما آموخته است.

                                                                                                                                                               

        


                                                                             

نظرات 7 + ارسال نظر
میرپنج 6 مهر 1389 ساعت 18:50

پدر ای وجودم از تو قدرت و توان گرفته
ای که از دم نفسهات هستی من جان گرفته
**********
پدر دست یاری تو اگه دستامو نگیره
کوره راه رفتن من مثل شبهام میشه تیره


محمد جان:
در دیاری غریب مشغول به کار م ، پس از خواندن بد جور دلتنگ پدر شدم.
با تشکر

من هم از پدر دورم و این دوری باعث دلتنگی مضاعف. ممنون از پیامتون

رضا 7 مهر 1389 ساعت 18:48

به نام پدر:
مثل اینکه اینجا جمع دور از پدرانه!!
خدا این نعمت رو واسه همه نگه داره ،ایشالا.
این موضوع خاص با قلم دلنشین شما و دلتنگی تمام نشدنی وهمیشگی ما همراه شد. . . .
دل ما رو هم بدجور تنگ کردی ا م ی ن ی.خدا بگم چیکارت کنه!!!

رویا 9 مهر 1389 ساعت 21:00 http://r0ya.blogsky.com

ممنون از اینکه به وبلاگم سر زدید

همش همین 16 مهر 1389 ساعت 11:44

تو مگر منصور حلاج هستی که برای ما دم از اسرار و رازهای نهفته می زنی،چنان می گوید که گویی پیکی از عالم غیب است ودستی در خزانه ی اسرار دارد،حالی درون پرده بسی فتنه می کنی، تا آن زمان که پرده برافتد چه ها کنی.
ان شاءالله که سلامت جسمانی خود را بدست آورده باشید،ولی این را بدان که ترک عادت موجب مرض است،ای مریض ناعلاج از ترک مرض که این را بی غرض گفتم.
در رابطه با پدر که ما ارادتی خاص به او داریم سلامی گرم را خدمت پدر جنابعالی عارضیم زیرا پدر شما رفیق روزهای خوب ورفیق خوب روزهای پدر مانیزبوده است
پسر گرندارد نشان از پدر تو بیگانه دانش نخوانش پدر
ای کاش نشانه ای از نشانه های پدرت در وجود توشکوفا بود،سوالی دراینجا فکر مرا به خود مشغول کرده است و آن این است که،کسی که در برابرسختیها و چالشهای بی شمارروزگار و لحظات تیره زندگی به مبارزه و فایت و ستیزپرداخته و نشسته است،چگونه شما از یک فرد نشسته فرهنگ ایستادن را آموخته ای ،انسان از یک فرد نشسته فرهنگ خوابیدن را می آموزد نه ایستادن و ایستادگی را،البته بنده قصد جسارت ندارم ولی جملات شما از لحاظ دستوری دچار نقص فنی در سیستم راهداری وهدایتی می باشد،فرومل ساخت جملات خود را عوض کنید و کمی در کتابت خود کفاشوید،ای ملا به مکتب رفته در روزهای جمعه ودرمانی برای بیمار ،جز سلامتی چیزی نیست ودیگر گاه و بیگاه ندارد.

میرپج 16 آبان 1389 ساعت 20:42

محمد جان سلام

ما مشتاق درج مطالب جدید هستیم.
اگه میشه مطالبی از تاریخ معاصر بنویس.

ممنون

سیندرلا 16 آبان 1389 ساعت 21:03

سلام امیدوارم که حالتون بهتر شده باشه در ضمن به این اقای همش همین بفرمایین نمیخواد غصه منو بخوره م کلی خاطرخواه دارم واقعا که.......
ولی اینو راست میگه که ناامیدین

میر پنج 16 آبان 1389 ساعت 21:37

"همش همین" اگه فرصت داشتی یه نگاه به آخرین نظر در قسمت "برای فردا " بنداز شاید یه کم به خودت بیای

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد