حریر

حدیث نفس یک جوان بی پناه

حریر

حدیث نفس یک جوان بی پناه

برای فردا

یا لطیف

اینجا، وبلاگ حریر، دادگاهی برای اقرار مجرم به "جرم" نیست. من هم در جایگاه متهم نیستم که به جرمی اعتراف کنم. اما حس غریبی مرا به طرف "محاکات" در اینجا می کشاند. مثل حالت کسی که می خواهد از دنیای سکوتش بیرون بیاید اما هنگام گفتن، مخاطبی ندارد، شنونده ای ندارد. پس ناگزیر برای خودش می گوید، و چه بهتر که از خودش بگوید.

شاید این "گفتن" واکنشی باشد به سکوتی که نفسم را تنگ کرده است.هر چند هم که اکنون ارتباط بین کلمات را سکوتم برقرار میکند.

این مطالب "اعتراف نامه ای" است برای خودم:

اعتراف میکنم که از کودکی برای "بزرگی" منتظر بودم و اکنون هم برای پیدا کردن "بزرگی" خیره مانده ام.

اعتراف میکنم که دنیایم را در "تنهایی" ساختم و تنهایی را به اندازه ی یک دنیا تجربه کردم.

اعتراف میکنم که در برابر تلخی های زندگی، نشستم، در خلسه رفتم و بغض کردم.

اعتراف میکنم که در شرایط زندگیم، "امید" از یک طرف رفته و من از طرف دیگر.

اعتراف میکنم که در تشخیص "نیازهایم برای زندگی" خطاهایی داشتم.

اعتراف میکنم که گاهی در دنیای "ساخته های ذهنی ام" گم شدم و از چشم "آرمان ها"،   "واقعیت ها" را دیدم.

اعتراف میکنم که صدای دیگران را در سکوتم شنیدم. که اگر انسان حق دارد بگوید، پس حق دارد سکوت هم کند.

اعتراف میکنم که در زندگی بیش از آنکه بروم، ایستادم و حالا که در اندیشه رفتنم، دست و پا بسته مانده ام. همین