حریر

حدیث نفس یک جوان بی پناه

حریر

حدیث نفس یک جوان بی پناه

برای فردا

یا لطیف

اینجا، وبلاگ حریر، دادگاهی برای اقرار مجرم به "جرم" نیست. من هم در جایگاه متهم نیستم که به جرمی اعتراف کنم. اما حس غریبی مرا به طرف "محاکات" در اینجا می کشاند. مثل حالت کسی که می خواهد از دنیای سکوتش بیرون بیاید اما هنگام گفتن، مخاطبی ندارد، شنونده ای ندارد. پس ناگزیر برای خودش می گوید، و چه بهتر که از خودش بگوید.

شاید این "گفتن" واکنشی باشد به سکوتی که نفسم را تنگ کرده است.هر چند هم که اکنون ارتباط بین کلمات را سکوتم برقرار میکند.

این مطالب "اعتراف نامه ای" است برای خودم:

اعتراف میکنم که از کودکی برای "بزرگی" منتظر بودم و اکنون هم برای پیدا کردن "بزرگی" خیره مانده ام.

اعتراف میکنم که دنیایم را در "تنهایی" ساختم و تنهایی را به اندازه ی یک دنیا تجربه کردم.

اعتراف میکنم که در برابر تلخی های زندگی، نشستم، در خلسه رفتم و بغض کردم.

اعتراف میکنم که در شرایط زندگیم، "امید" از یک طرف رفته و من از طرف دیگر.

اعتراف میکنم که در تشخیص "نیازهایم برای زندگی" خطاهایی داشتم.

اعتراف میکنم که گاهی در دنیای "ساخته های ذهنی ام" گم شدم و از چشم "آرمان ها"،   "واقعیت ها" را دیدم.

اعتراف میکنم که صدای دیگران را در سکوتم شنیدم. که اگر انسان حق دارد بگوید، پس حق دارد سکوت هم کند.

اعتراف میکنم که در زندگی بیش از آنکه بروم، ایستادم و حالا که در اندیشه رفتنم، دست و پا بسته مانده ام. همین


نظرات 12 + ارسال نظر
Shop 29 فروردین 1389 ساعت 20:33 http://www.Shop98.BlogSKY.COM

سلام دوست عزیز
وبلاگ خیلی زیبایی داری

اگه مایل به تبادل لینکی منو با عنوان شاپ 98 لینک کن بعد بیا لینک تو تو وبلاگم در قسمت نظرات درج کن
کمتر از 1 ساعت لینک می شی

مرسی
یا علی
WWW.Shop98.BlogSKY.COM

دمدمی 4 اردیبهشت 1389 ساعت 20:29 http://daam.blogsky.com

اعترافات شما برای پخش در صدا و سیما مناسب ارزیابی نشد. دوباره تلاش کنید!
---
دوباره می آییم.

عبداله 4 اردیبهشت 1389 ساعت 21:37

سلام رفیق

به قول یکی از این رفقا چی بگم!

پایدار باشی رفیق

دمدمی 31 اردیبهشت 1389 ساعت 13:53 http://daam.blogsky.com

مرغ سحر ناله سر مکن/دیدگان خسته تر مکن/ما ز آه و ناله خسته ایم/ما غمین و دلشکسته ایم/گوشمان زناله کر مکن/نغمه ی عاشقانه خوان/صد سرود جاودانه خوان/با نوای عاشقانه خوان/ناله سر مکن/ظلم ظالمان همیشه هست/مکر دشمنان همیشه هست/بر دهان ظالمان بزن/ناله سر مکن
---
دلتنگتیم رفیق!

رضا 8 تیر 1389 ساعت 16:08

محمد جان؛توبزرگی رو پیدا کردی.شاید تنهایی روتجربه کرده باشی ولی تنها نیستی.هیچوقت هم ندیدم دربرابر تلخی زندگی بغض کنی چون همیشه امید داشتی چون میدونی نیازهات چیه.همه باید بعضی وقتها چشمشون رو به واقعیتها ببندن وآرمانی فکر کنن؛تو هستی.همین.

دمدمی 11 مرداد 1389 ساعت 03:19 http://daam.blogsky.com

دوستت داریم رفیق! باز قهرکردی با همه که نیستی و کمبود دل و دماغ داری؟

همش همین 12 مرداد 1389 ساعت 08:59

ای جوان خیره سر تومگر حاکم شرع هستی که ادعای حاکمیت و حکمیت می کنی،اعترافات تو نگیست بر دفتر اعمالت،اگر قصدو نیت رفتن داشتی دست و پا بسته نمی ماندی وحال که دست و پا بسته ای ساکن مانده ای و کنگر را خورده ولنگر انداخته ای،در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن ،من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود.از طرفی عالم خلسه عالم بغض نیست ،عالم رقص و سماع وپای کوبی عارفان است،عارف که ز سر معرفت و آگاه است ،بی خود زخود است و با خدا همراه است،نفی خود و اثبات وجود حق کن،این معنی لااله الا الله است،تو گویی که انگاراشک در چشمان و بغضت در گلوست واندراین ایام زهرت در پیاله،زهر مارت درصبوست.

دمدمی 7 شهریور 1389 ساعت 03:03 http://daam.blogsky.com

آدم قبلی که این کامنت را گذاشته اید؟ شما چه کاره دنیایید که اینقدر با غرور حرف می زنید؟!

رضا 9 شهریور 1389 ساعت 19:23

خسته شدیم از بس وبلاگتو باز کردیم و این ماجرای دادگاه جرم ومجرمتو خوندیم!!
مطلب جدید بذار برادر.

همش همین 29 شهریور 1389 ساعت 13:42

قابل توجه جناب اقای دمدمی،کارمن دراین دنیا این است، که دمادم و یک ریز و پی در پی دم گرم خویش را در گلوی شما سخت بفشانم و خواب خفتگان خفته را بیدار سازم،شما خیل درویشانی هستید که کام خود را تحت نام اقای امینی خواسته اید،شماها خلق را در اشتیاه انداختید و یوسف ما را نیز به چاه.
گرچه تعلیمات مردم واجب است
تزکیه قبل از تعلم واجب است.
ما نمی پوشیم عیب خویش اما دیگران
عیب ها دارندو از ما جمله را پوشیده اند.

همش همین 30 شهریور 1389 ساعت 15:52

چند خواهی بافتن لا تاعلات،جناب اقای امینی شما در وادی سفسطه ،سوفسطائیه بسیار قحاری هستید و با جادوی نوشته های خام و به ظاهر پخته و منطقی خود،دمدمی های بسیاری را در بند کشیده ایدو پیروان بسیاری را در جرگه خود به خدمت گماشته و برای ایشان کارت پایان خدمت در وبلاگ خود صادر کرده اید،شماها قطره های بارانی هستید که به جای رسیدن به اقیانوس راه جوب در خانه ی تان را پیدا کرده ایدو در فکرتبدیل شدن یه لولوشاهوار،ایجاد جلبک کرده اید.

میر پنج 16 آبان 1389 ساعت 21:20

جناب آقای/خانم " همش همین " خیلی دوست دارم از وضعیت اجتماعیت بدونم ، چکاره هستین؟ اگه شاغلین، بدا به حال همکارات ، اگه متاهلین که بدا به حال شریک زندگیت ، اگه نیستین که خدا کنه اینطور باشه ، بهتره که هیچوقت به فکرش نیفتین و زندگی یه نفر دیگه رو 000 نرنید .
آخه آدم حسابی این چه طرز نظر دادنه؟
واقعا که

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد