حریر

حدیث نفس یک جوان بی پناه

حریر

حدیث نفس یک جوان بی پناه

روز وصال

یا لطیف


۱. بالاخره همت بر رخوت فائق آمد و ایام فراق از "حریر" به آخر رسید. راز آنچه که در این مدت بر من رفت را می پوشانم و اسرار را عیان نمی کنم. رازی که در شخصی ترین حالات درونی ریشه دارد و عقل حکم می دهد که نهفته باشد.

"مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز    ور نه در مجلس رندان خبری نیست که نیست"

مدتی از سلامتی جسمانی دور بودم که این وضعیت البته برایم تبدیل به عادت شده است. به تعبیر نیچه:" اندکی سلامتی گاه و بی گاه ، بهترین درمان بیمار است." فعلا ، تا اطلاع ثانوی ، خوبم. اما نمی دانم چرا سلامتی همچون بیماری مسری نیست؟

۲. مطالعه مطلب " برای پدر،با یک روح بزرگ " در وبلاگ "دم" ، من را هم به صرافت گفتن از پدرم انداخت. مردی که بی هیچ مبالغه ، در راه زندگی متحمل سختی های فراوان شده اما نلرزیده ، با چالشهای بی شمار روزگار ستیز کرده اما نترسیده ، و در تقابل با لحظات تیره ی دلتنگی ، ننشسته ، که ایستادن را به ما آموخته است.