یا لطیف
1. این روزها ، روزهای فکر کردن به زندگی و مرگ برای من است . شاید این تصور به دلیل شرایط فعلی زندگیم باشد که روزهایی توام با خوف و رجاء رو می گذرانم . حسی در هم تنیده از امید و حسرت با من همراه شده است . اتفاقاتی که رخ می دهد باعث شده که با حالتی اعتراض گونه به خدا بگویم : چرا آنقدر فرصت زندگی کردن را بر آدمیان تنگ گرفته ای که در وقت بی وقتی باید رخت بببندی و بروی؟ چرا این ضربه را در ناباوری بر پیگر ما میکوبی؟
2. نمی دانم که به خدا اعتراض می کنم یا مشغول مناجات با او هستم؟ اعتراض در برابر خالق معنی می دهد؟ به هر حال هر چه هست زمان برای زندگی کردن بسیار کوتاه و گذرا ست . شاید ارج و اهمیت زندگی هم در همین موقتی بودن آن باشد ؟
3. شما چه اعتراضی به خدا دارید؟
سلام
مثل اینکه گاز متان کار خودش را کرد!
به این خدای لطیفت بگو این خاک و غبار محلی کی از این محل میره؟ مردیم از بس تو این زمستون خاک خوردیم!
خوب!
یا هو!
قرار بود ایما نفر اول باشیم که گرفتاری های اجلاس کمپ آویزون اجازه نداد. حالا هم دیر نشده شما کامنت عبداله را پاک می کنید ایما اول می شویم این بنده خدا که یک بار در عمر بی برکتش حرف حسابی نزد که.
و اما راجع به خدا رفیق شفیق! باید عرض کنیم که فعلا و تا اطلاع ثانوی با اصل قضیه مشکل داریم منتها با فرض وجود خدا و فرض خیر بودن نیات خدای فرضی؛ افکاری مشابه تاملات شما از خود صادر کردیم. که انسان ها هیچ وقت با این فرصت محدود زیستن به آن چیزی که دوست دارند نمی رسند. دستکم زندگی خودمان شاهد این مدعاست.
من که شخصا خیلی اعتراض دارم.منتها ظاهرا هر چه از دوست می رسد نیکوست...در ضمن از لطفتان هم که سر زدید ممنون.
مابااعتراض که به نتیجه ای نرسیدیم می خواین اون یکیو امتحان کنید...
به ما هم خبربدین...
غرض یادی از شما بود که انجام شد!
---
خط قبلی یعنی همان اصلی برقرار شد، اس ام اس دیشب را دریافتید یا نه؟